امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره
من مهدیه(آبجی) من مهدیه(آبجی) ، تا این لحظه: 22 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

امیر حسین کوچولو داداشی گل آبجی

یک روز بیرون از شهر

پسردایی طاها وشما توی این عکس هم کلی ازدستم شاکی هستی که زود باش خب عکستو بگیر اخه نمیدونی که توی هر عکست یه جور شکلک در میاوردی ونمیذاشتی عکس بگیرم: پسردایی امیرحسین وشما: ...
26 مرداد 1393

بدون عنوان

داداشی گلم اینروزا مامان تا ظهر کلاس داره برا همین دو تایی خونه تنهاییم برا همینم زیاد میخوابیم البته تو زود ر از من بیدار میشی ونمیزاری منم بخوابم برا همین کلی از دستت شاکی میشم اونقدر سو صدا راه میندازی که نگو البته بعداز صبحونه خوردن باهات میشینیم کاردستی درست می کنیم یا نقاشی می کشیم اینم یه خروسه که با ماژیک فوتی هات کشیدیمش: ...
26 مرداد 1393

بدون عنوان

داداشی میخواد باب اسفنجیشو با ماژیکای فوتیش تزیین کنه البته با کمک آبجی اینم کامل شدش   ...
26 مرداد 1393

ملیله کاغذی

اینم کاردستی آبجی با ملیله های کاغذی برای داداشی که اینهمه باب اسفنجی رو دوست داره. اصلا به باب اسفنجی شباهت داره؟ خوشگله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
17 مرداد 1393

موفقیت ها درچیدن پازل

داداشی تازگی ها چیدن پازل رو خیلی دوست داری وخلاصه عاشق پازل شدی. اینم یه عکس با پازل هایی که بلدی بچینیشون.   اینم عکس پازلها: ...
12 مرداد 1393

باب اسفنجی

امییرحسین تازگیا عاشق باب اسفنجی شدی .وقتی میخوایم برات چیزی بخریم اگه باب اسفنجی شو داشته باشن محاله ازش بگذری. ...
12 مرداد 1393

هم سن وسالهای داداشی

سلام داداشی بیست ویک ماه رمضون همه رو افطاری دعوت کرده بودیم جمع همه تون جمع بود فقط جای پسرخاله امیررضاوپسر دخترعمو آردا خالی بود. توهم که حسابی شلوغی میکردی.اون شب نتونستم ازتون عکس بگیرم ولی برای یادگاری یه عکس از همه تون به جز آقا آردا ومحیا کوچولوکه ازشون عکس ندارم میزارم.   دخترعمو ریحانه وآبجی گلش دخترعمو زهرا: درسته پسر خاله امیر رضا اینجا نبود ولی خب یه عکس یادگاری که ازش داشتم: پسردایی طاها: پسردخترعمو علیسان: وپسرعموعطا:   ...
4 مرداد 1393

یک خواسته

لطفا بخوانید بیایید همگی برای ازاد شدن غزه دست به دعا برداریم برای کودکان مظلومش دعاکنیم برای روزه دارانش دعاکنیم بیایید کمی درباره شان فکرکنیم. مادری در حال تهیه افطاری کشته میشود. خانواده ای سر سفره ی افطار یا سحری. خانواده ای که حدود چند دقیقه مانده به افطار موشکی خانه ی شان رادگرگون میسازد وهمگی... نمیخواستم این وبلاگ کودکانه حرفی از اینها(بی رحمی ها... مظلومیت ها...) بزنم ولی دلم اجازه نمی دهدساکت باشم وشاهد این قضایانمیخواهم شاهد این باشم که همسالانم بازبان روز چنین مظلومانه به هلاکت میرسند. اگر مشکلی در نوشته هایم بود به بزرگیتان ببخشید داشتم شبکه هارا عوض میکردم که کودکان غزه را نشان داد...
1 مرداد 1393